سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ثمره دانش، عمل برای زندگی است . [امام علی علیه السلام]
شهید
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سخنان زیبای آوینی

-

مبادا غافل شویم و روزمرگی ما را از حضور تاریخی خویش غافل کند .

-

جه کسی می تواند ثابت کند که ضرر ویدئو از کامپیوتر بیشتر است؟ هیچکس . مشکل اینجاست که ما فقط با معیار اخلاق ظاهری به محصولات تکنولوژیک غرب می نگریم نه با معیار حکمت و حقیقت دین.

-

هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی اینچنین بر او نهاده اند؟
-

عرفی کردن حوزه سیاسی در ایران خواه نا خواه با این دکترین دینی که اسلام را پاسخگوی تمام مسائل بشر می داند، در تقابل است.

-

جهان امروز در دوران انتقال از یک عصر به عصری دیگر قرار دارد و تا آنگاه که این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثبات را به خود نخواهد دید.

-

راه کاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد و هر کسی در هر زمان بدین صلا لبیک گوید، از ملازمان کاروان کربلاست.
-
پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است و شهداء مانده اند .
-
آن آزادی که غرب می گوید « رهایی از هر تقید و تعهد » است و این آزادی که ما می گوییم نیز «رهایی از هر تعلقی » است .
-

تفکر حقیقی همان تفکر حضوری است . ذکر نیز نه آنچنان است که به کوشش خود حاصل آید حضور عین تذکر و تقرب است و غفلت عین بعد .پس اوست که ما را به یاد می آورد آنگاه که متذکر باشیم .

-

امام(ره) به ما آموخت که انتظار در مبارزه است و این بزرگترین پیام او بود و پس از او اگر باز هم امیدی ما را زنده می دارد همین است .
-

زمان بادی است که می وزد هم هست هم نیست . آن که ریشه در خاک استوار دارند را از طوفان هراسی نیست . جنگ می آمد تا مردان مرد را بیازماید . جنگ آمده بود تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود .

-

ما مخالف علم نیستیم مخالف علم پرستی هستیم و معتقدیم همه امکانات حیاتی بشر اعم از تکنولوژی علم یا هنر ... باید در خدمت تعالی انسان باشد .

-

هنر آنست که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند که چنین مرده اند .
-
ساحل را دیده ای که چگونه در آینه آب وارونه انعکاس یافته است ؟ سر آن که دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه ی آخرت است .
-
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شودوطن پرستو بهار است و اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند .
                                                                                        منبع: www.harf4.blogfa.com


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد احمد آبادی ( سه شنبه 87/2/10 :: ساعت 11:11 صبح )
»» شهید مرتضی آوینی

سالروز شهادت عارفانه و عاشقانه سید شهیدان اهل قلم

شهید سید مرتضی آوینی

تبریک و تسلیت باد

 

 

خاطرات شهید

صدای گنجشکها فضای حیاط را پر کرده بود, بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست کجاست؟ زنگ کلاس خورده و مرتضی هراسان وارد کلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا نوشته شده بود: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد. هر کس آن را نوشته, زود بلند شود. مرتضی نگاهی به بچه‌های کلاس کرد. هنوز گنجشک‌ها در حیاط بودند. صدای قناری آقای مدیر هم به گوش می‌رسید. دوباره در رویا فرو رفت.
یکی از بچه‌ها برخاست: «آقا اجازه! این را «آوینی» نوشته.» فریاد مدیر «مرتضی» را به خود آورد:
«
چرا وارد معقولات شده‌ای؟ بیا دم دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه
معلم کلاس جلو آمد و آرام به مدیر چیزی گفت. چشمان مدیر به دانش‌آموزان دوخته شد. قلیان احساسات کودکانه‌ مرتضی گویای صداقت باطنی‌اش بود و مدیر ...
«
سید مرتضی» آرام و بی‌صدا سرجایش بازگشت. اما هنوز صدای گنجشکان حیاط و قناری آقای مدیر به گوش می‌رسید. آزادی مفهوم زیبای ذهن کودک شد.


کتابچه دل سید پر بود‏،
آن را که می‌گشودی، صدف عشق را می‌دیدی که درونش مروارید محبت اباعبدالله (ع) و ایمان به خدا می‌درخشید. همه وجودش را به امام عشق بخشیده بود. خانه، ماشین و مال، چیزهایی بودند که در مخیله‌اش نمی‌گنجید.
سرانجام دنیا را رها کرد و فریاد زنان با پای برهنه در برهوت کربلا دوید.
فقط برای سالار شهیدان خواند و نوشت. آسمانی بود، متواضع و بلندنظر،
در برنامه دانشجویی «رقص علم» به خواهش دانشجویی، از مولایش نوشت.
برق سکه‌ها چشمانش را خیره نکرده بود، این عشق بود که قلبش را بی‌تاب ساخته و قلمش را لرزان.
اعتراض کردم، سید سالهاست که می‌نویسی و می‌خوانی اما هنوز ...
کلامش سردی سخنم را قطع کرد : «اصلاً تعلقی غیر از این موضوعات ندارم...»

منبع : کتاب همسفر خورشید
راوی:آقای همایونفر


صفحه سپید تقدیر ورق خورد،
اما سیاهی گناهان من هر ساعت پاکی و صداقت این دفتر را تیره می‌ساخت.
سرخی افق دل آسمان را خونین ساخته بود.
که من دل سید را شکستم.
از شدت ناراحتی به حیاط آمدم
نگاه هراسان، دل بیقرار و لبان لرزان من،
همه گویای ندامت بود. قدمی بر جلو راندن و سه فرسخ از دل به عقب بازگشتن.
سید مرتضی در را بست، به نماز ایستاد.
او هنوز دفتر اخلاصش سپید بود.
ساعتی بعد در خیابان در آغوشش بودم.
گویی اتفاقی نیفتاده است.

منبع : کتاب همسفر خورشید
راوی:محمدی نجات



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد احمد آبادی ( دوشنبه 87/2/9 :: ساعت 2:4 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شاید که آید به جهان حسین دگری هیهات برادری چو عباس آید
عاشقان بی پروا
وصیتنامه ژر بار شهید محمّد ابراهیم همّت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 5
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 8868
» درباره من

شهید

» آرشیو مطالب
ستاره دمشق(حضرت رقیه علیهاالسلام )
گنجشک و خدا
شهید مرتضی آوینی
شهید علی صیّاد شیرازی
چهار ذکر الهی در چهار حالت بحرانی

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب